اس ام اس

اس ام اس عاشقانه اس ام اس تولد اس ام اس جدید اس ام اس فلسفی اس ام اس تنهایی اس ام باحال

اس ام اس

اس ام اس عاشقانه اس ام اس تولد اس ام اس جدید اس ام اس فلسفی اس ام اس تنهایی اس ام باحال

جوک های خیلی با حال

 

 جوک جدید         جوک ترکی     جوک لری      جوک قزوینی     چوک رشتی    جوک اصفهانی    

 

چوک لری ,ترکی,قزوینی,رشتی,اصفهانی

 

یکی از اهالی جهنم می ره دم در بهشت به یکی از بهشتی ها می گه یه لیوان آب خنک به من بده. بهشتیه می گه نمی دم. جهنمیه می گه باشه.... فردا تو هم میای دم در جهنم آب جوش بگیری...




از لره پرسیدند: سخت‌ترین روزهای زندگیت کی بوده؟ میگه: چهار روز اول عروسیم! میگن: چرا؟ میگه: چون خجالت میکشیدم باد صدادار ول کنم!




ه روز یکی زنگ میزنه یه جایی میگه : 
ببخشید آقا اونجا شماره 2222222 است؟ 
طرف میگه: بله.. بفرمایین !! 

میگه آقا میشه به آتش نشانی زنگ بزنید ... بگید انگشت من توی شماره 2 گیر کرده..



بقیه در ادامه مطلب

سه نفر توی هواپیما برای هم کلاس میذاشتند . 
اولین نفر با موبایل 
دومین نفر با لب تاپ
سومین نفر میبینه داره کم میاره 
میره یک دستمال کاغذی رو لوله می کنه میگذاره توی جیبش 
البته یک گوشه از دستمال کاغذی را از جیبش بیرون میگذاره 
بعد می اید پیش دوستاش 
یکی از دوستاش ازش می پرسه این چیه از جیبت بیرونه ؟ 

میگه وای خدای من کی برای من فکس فرستاده !!!؟؟؟




چه هه شش ماهه بدنیا میاد 
میگن چرا شش ماهه دنیا اومدی؟ 

میگه سه ماه سابقه بسیجی داشتم




به لره میگن "تور" را تعریف کن؟ میگه: تور مجموعه سوراخهایی هستند که با طناب به هم وصل شده‌اند




لره میخواسته آتش نشان بشه توی آزمون استخدامی ازش میپرسند اگر جنگل آتش بگیره و اون اطراف آب نباشه چه کار میکنی؟ لره میگه: هیچی تیمّم می کنیم



به ترکه میگن یک معما بگو، میگه اون چیه که 1زمستونا خونه رو گرم میکنه تابستونا بالای درختو؟! یارو هرچی فکر میکنه جوابشو پیدا نمیکنه، میگه: نمیدونم، حالا بگو چیه؟ ترکه میگه بخاری! یارو کف می‌کنه، میگه: باباجان بخاری زمستونا خونه رو گرم میکنه ولی تابستونا چه جوری بالای درختو گرم می کنه؟ ترکه میگه: بخاریِ خودمه دوست دارم بگذارمش بالای درخت!!!



یه بابایی چکش تو قزوین برمی‌گرده میفته زندون، با خودش میگه الان اینا ترتیب ما رو میدن، بگذار یکم خالی ببندیم،‌ بلکن بترسند. شروع می‌کنه میگه: آره من دو نفر رو خفه کردم، تو یک درگیری سه تا پلیس کشتم، شیش تا بی معرفت رو تو یک شب کاردی کردم، همین دیروز هم یک نالوطی رو با ساطور کشتم! یارو قزوینیه بهش میگه: ‌بالام جان تو ما رو هم کشتی!!!



یارو لنگ بوده با کشتی میره سفر...وقتی برمیگرده رفیقش میگه خب سفر خوش گذشت؟؟ میگه نه بابا همش استرس داشتم هی می گفتن لنگرو بندازین تو آب




ترکه میاد و ادعای پیغمبری می کنه بهش میگن هر پیامبری که اومد یک کتابی هم آورد

مثلا حضرت محمد قرآن رو آورد حالا تو چی؟ ترکه میگه والا ما فعلا جزوه میگیم تا بعد کتاب



http://tiktaak.blogsky.com/category/cat-13/
نظرات 1 + ارسال نظر
علی 1387/09/12 ساعت 14:00 http://p30down.blogsky.com

با سلام
من شما را لینک کردم شما لطفا مرا لینک کنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد