اس ام اس

اس ام اس عاشقانه اس ام اس تولد اس ام اس جدید اس ام اس فلسفی اس ام اس تنهایی اس ام باحال

اس ام اس

اس ام اس عاشقانه اس ام اس تولد اس ام اس جدید اس ام اس فلسفی اس ام اس تنهایی اس ام باحال

جوکهای جدید

1-ترکه و رشتیه تو جهنم هم دیگه رو میبینن. رشتیه به ترکه میگه: تو چه جوری مردی؟ ترکه میگه: والله من از سرما مردم، تو چه جوری مردی؟ رشتیه میگه: ‌من از تعجب‌ مردم! ترکه میگه:‌ یعنی چی؟ چطوری از تعجب مردی؟! رشتیه میگه: والله من رفتم خونه، دیدم خانم لخت خوابیده رو تخت، زیر تخت رونگاه کردم هیچکی نبود، تو کمد رو نگاه کردم،‌کسی نبود، تو حموم، تو انباری، ‌تو دستشویی، خلاصه همه جا رو نگاه کردم ولی هیچکی نبود. منم از تعجب سکته کردم مردم! ترکه میگه: خاک بر سرت! تو فریزر رو هم نگاه میکردی، نه تواز تعجب میمردی، نه من از سرما!!!


2-دو تا دانشجو پزشکی داشتن تو خیابون میرفتن، می بینند جلوشون یه یارو داره گشاد گشاد راه میره.‌ یکیشون میگه: این بابا بواسیر داره. ‌اون یکی میگه: نه این آپاندیسشو عمل کرده. خلاصه هی با هم بحث میکنن ولی به هیچ نتیجه ای نمیرسن، میگن بریم از خودش بپرسیم. میرن به یارو میگن: آقا ببخشید، ما دیدیم شما اینجوری راه میرین، با هم شرط بندی کردیم،‌ من میگم شما آپاندیستون رو عمل کردین ولی رفیقم میگه شما بواسیر دارین. یارو میگه: والله هرسه تامون اشتباه کردیم! منم اول فکرمی کردم گوزه، ولی بی صاحاب اَن بود!!!


3-ترکه نشسته بوده تو تاکسی، همینجوری که داشتن میرفتن یه دفعه یک بادی از جهت نامساعد از یکی از خانمای مسافر در میره. راننده تاکسی هم از اون تهرونیای با مرام بوده، ‌زود میگه: خانمها، آقایون! می بخشید، من امروز غذای باد دار خوردم، دست خودم نبود. ترکه قضیه رو میفهمه، خیلی خوشش میاد. با خودش میگه: ‌عجب آدم با مرامیه، دمش گرم! خلاصه یکم میگذره، خانم دوباره تلنگشون در میره. رانندهه باز زود میگه: خانمها، آقایون شرمنده، ‌دست خودم نبود. ترکه با خودش فکر میکنه: اینجوری نمیشه، من جوان آذربایجانم، باید غیرت خودمو نشون بدم.‌ ایندفعه که این خانم بگوزه، من گردن می گیرم. هرچی منتظر میشه دیگه بادی از خانم در نمیره، تا اینکه میرسه به مقصد و باید پیاده میشده. همینطور که داشته پیاده میشده، میگه: خانمها، آقایون! من از شما معذرت می خوام، از این به بعد هروقت این خانم گوزید، بدونید من بودم!!!


4-ترکه نشسته بوده تو تاکسی، همینجوری که داشتن میرفتن یه دفعه یک بادی از جهت نامساعد از یکی از خانمای مسافر در میره. راننده تاکسی هم از اون تهرونیای با مرام بوده، ‌زود میگه: خانمها، آقایون! می بخشید، من امروز غذای باد دار خوردم، دست خودم نبود. ترکه قضیه رو میفهمه، خیلی خوشش میاد. با خودش میگه: ‌عجب آدم با مرامیه، دمش گرم! خلاصه یکم میگذره، خانم دوباره تلنگشون در میره. رانندهه باز زود میگه: خانمها، آقایون شرمنده، ‌دست خودم نبود. ترکه با خودش فکر میکنه: اینجوری نمیشه، من جوان آذربایجانم، باید غیرت خودمو نشون بدم.‌ ایندفعه که این خانم بگوزه، من گردن می گیرم. هرچی منتظر میشه دیگه بادی از خانم در نمیره، تا اینکه میرسه به مقصد و باید پیاده میشده. همینطور که داشته پیاده میشده، میگه: خانمها، آقایون! من از شما معذرت می خوام، از این به بعد هروقت این خانم گوزید، بدونید من بودم!!!


5-یک بابایی رو می خواستند تو آذربایجان اعدام کنند. بهش می گند: ‌چون تو اینجا غریبه هستی و مهمان ما به حساب میای، ما بهت یک تخفیف میدیم، تو حق داری نوع مرگت رو انتخاب کنی. یارو هم اتاق گاز رو انتخاب میکنه. خلاصه میگیرند میبرنش تو یه اتاقی، یارو نگاه میکنه میبینه اتاقه سقف نداره! می زنده زیر خنده، میگه: هِهِه!! اتاق گاز ترکا رو ببین! ترکا بهش میگن:‌ بخند! ‌ وقتی کپسولای گاز افتادند رو سرت، اونوقت می فهمی!!!


6-اصفهانیه موبایل می خره صفرشو می بنده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد